آیا شاه کشتار نکرد؟/ گوشه‌ای از جنایات جنون‌آمیز محمدرضا شاه

۲ هفته پیش ۸

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، بارها در فضای مجازی دیده‌ایم که شبکه‌های سازمان‌یافته و هماهنگ طرفداران پهلوی می‌کوشند این‌گونه به مخاطبان القا کنند که محمدرضا شاه تنها به‌منظور جلوگیری از خون‌ریزی و درگیری میان مردم و ارتش، ایران را ترک کرده است. آن‌ها مدعی‌اند که او می‌توانست با تکیه بر قدرت نظامی و سرنیزه، حکومت خود را حفظ کند اما از روی انسان‌دوستی و به‌خاطر پرهیز از خشونت، کشور را رها کرد.

تأسف‌بارتر از این ادعاهای طرفداران پهلوی، همراهی برخی تحلیل‌گران داخلی است که در نوشته‌ها و سخنانشان، تصویری تحریف‌شده از دوران پهلوی ارائه می‌دهند و در کمال وقاحت بیان می‌کنند که « شاه کشتار نکرد» و او را حاکمی مداراجو و مخالف خشونت معرفی می‌کنند.

اما حقیقت تاریخی، آنگونه که در اسناد معتبر و منابع مستند نمایان است، به‌کلی در تضاد با این تصویرسازی‌هاست. محمدرضا شاه برای حفظ سلطه و سرکوب مخالفانش از هیچ خشونت و جنایتی فروگذار نکرد.

محمدرضا شاه در سال های ابتدایی حکومت خود با برخی شورش ها و اعتراضات مردمی در جای جای ایران مواجه شد. یکی از مهم ترین این وقایع تشکیل حکومت خودمختار پیشه وری در آذربایجان بود که بلافاصله توسط حکومت سرکوب شد، اما در ادامه محمدرضا شاه برای زهره چشم گرفتن از مردم بی گناه که اکثر آنها هیچ گونه دخالتی در شورش های آذربایجان نداشتند جنایات بزرگی را در حق آنها مرتکب شد.

بیشتر بخوانید 

فصل سیاه تاریخ رضاخان؛ قتل‌عام عشایر و بمباران هوایی مردم!

تاراج منابع ایران در دوران پهلوی/به‌نام شاه‌ به‌کام استعمار‌

تاراج نفتی ایران به روایت تاریخ/ خیانت رضاخان!

محمد علی[ همایون] کاتوزیان استاد دانشگاه آکسفورد در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن» در این باره می نویسد:

«در آذر 1325 در قضیه حکومت پیشه وری در آذربایجان بعد از اشغال دوباره شهرهای آذربایجان نیروهای شجاع مرکزی ایران به دستور صریح فرماندهی عالی خود و شخص فرمانده معظم کل قوا محمدرضا شاه به مجازات دسته جمعی مردم بیگناه و بی دفاع دست زدند و قتل، آتش سوزی، غارت و تجاوز به عنف در مقیاسی گسترده اعمال شد، این بار آذربایجان نه به وسیله خارجیان بلکه به وسیله هموطنان ایرانی مورد تجاوز قرار گرفته بود، از آن روز به بعد 10 دسامبر [21 آذر] که روز ارتش نام گرفته، تعطیل رسمی بود و در این روز آزادی آذربایجان با شکوه و عظمت جشن گرفته می‌شد.¹»

یکی دیگر از نخستین نمونه‌های خونین این سرکوب ها، در سال 1342 و در جریان اعتراضات عشایر به اصلاحات موسوم به انقلاب سفید رخ داد. این رویداد که به "جنگ گجستان" شهرت یافت، یکی از تاریک‌ترین صفحات تاریخ معاصر ایران است. در این نبرد، محمدرضا شاه برای سرکوب عشایر معترض، به هواپیماهای جنگی و بمباران گسترده مناطق مسکونی کهگیلویه و بویراحمد متوسل شد. این حملات وحشیانه فجایعی پدید آورد که حتی تصور آن نیز دشوار است.

محمد بهمن‌بیگی، نویسنده برجسته تاریخ معاصر و شاهد عینی این وقایع، در کتاب خود به این جنایات اشاره کرده و می‌نویسد: «در این جنگ حتی به چادرهای سفید مدارس نیز رحم نکردند.²» این جمله به‌وضوح نشان‌دهنده بی‌رحمی و خشونت گسترده‌ای است که رژیم پهلوی در سرکوب مخالفان خود به کار گرفت و عمق فاجعه‌ای را که به دست حکومت پهلوی رقم خورد، باز می‌کند. این جنگ نه تنها کشتار و تخریب گسترده‌ای به‌دنبال داشت، بلکه جو وحشت و سرکوبی را در مناطق مختلف کشور ایجاد کرد که تا سال‌ها ادامه داشت.

پس از حوادث آذربایجان و فاجعه تلخ گجستان و سرکوب وحشیانه عشایر، محمدرضا شاه پهلوی به این باور شوم رسید که می‌توان با قدرت نظامی و ریختن خون مردم، آتش اعتراضات را خاموش و آرامشی ظاهری بر کشور حاکم کرد. این باور اما در خرداد 1342، زمانی که مردم در اعتراض به تبعید امام خمینی ره به خیابان‌ها آمدند، به کابوسی خونین برای ملت ایران تبدیل شد.

رابرت گراهام، وابسته اقتصادی خاورمیانه مجله فاینانشال تایمز، در کتاب خاطرات خود این حادثه را چنین روایت می‌کند:

«در سال 1963(1342) بلافاصله پس از سوگواری محرم ( که عزیزترین روزهای سال نزد شیعیان است) آیت الله خمینی را در قم دستگیر کردند و این امر شدیدترین قیامهای قرن را در سرتاسر ایران بوجود آورد و سه روز تمام، تمام شهرهای عمده مملکت را لرزاند. شاه سابق واکنش نشان داد و ارتش را به عنوان اعاده نظم و قانون به مقابله مردم فرستاد و این امر موجب تلفات جانی شدید احتمالا حدود هزار کشته و زخمی در آن زمان شد. این بی رحمی مخالفان را مبهوت کرد و آنان را تا حدی عقب نشاند زیرا پیام شاه سابق حالا بسیار روشن بود، هرجا لازم باشد از ارتش برای حمایت از رژیم استفاده خواهد شد.³»

شلیک به مردم بی‌گناه در 15 خرداد، فرمانی بود که به گفته بسیاری از تاریخ‌نگاران و حتی نزدیکان شاه، مستقیماً از جانب محمدرضا شاه صادر شد. اسدالله علم، وزیر دربار و یکی از نزدیک‌ترین افراد به شاه، در خاطرات خود چنین می‌نویسد:

«شاه فرمودند: در جریان 15 خرداد ناچار شدم چندین بار با صراحت به اویسی، فرمانده گارد، بگویم: مجبورید تیراندازی کنید.⁴»

اما این تنها برگ سیاه تاریخ آن دوران نبود. در آن سال ها، شاه دست به سرکوبی هولناک علیه کردهای ایران زد. این جنایت به حدی وحشیانه بود که جان فوران، استاد دانشگاه کالیفرنیا، در کتاب خود آن را چنین توصیف می‌کند:

«در سال 1346، شاه چنان کردها را سرکوب کرد که حتی مهاجران آمریکایی نیز با بومیان سرخپوست چنین نکردند.⁵»

این زخم‌های عمیق، گرچه در ظاهر شعله‌های اعتراض را خاموش کرد، اما خشم فروخورده‌ای را در دل مردم کاشت که سال‌ها بعد به آتشی مهارناپذیر بدل شد. در همین دوران، شاه برای تثبیت قدرت خویش و ایجاد ترس در دل مخالفان، به ساواک متوسل شد و شکنجه و خشونت را به ابزاری عادی در سیستم حکومتی خود تبدیل کرد.

دکتر فرد هالیدی، محقق انگلیسی، در این باره می‌نویسد:

«شکنجه از اواخر دهه 1960 به صورت جزئی عادی از سیستم بازجویی حکومت درآمده بود، عفو بین الملل آنچه را که از انواع شکنجه در ایران شنیده است به صورت زیر خلاصه می‌کند: شلاق زدن، کتک زدن، شوک الکتریکی، ناخن کشیدن، تنقیه آب جوش(وارد کردن آب جوش با لوله به داخل مقعد)، آویختن وزنه به بیضه ها، بستن زندانی بر روی صندلی فلزی و سرخ کردن آن با حرارت، استعمال بطری شکسته در مقعد و تجاوز به زندانی.⁶»

خشونت‌های ساواک، هرچند موقتاً مخالفان را به سکوت کشاند، اما آتش خشم مردمی را شعله‌ور ساخت که سال‌ها در زیر خاکستر پنهان مانده بود. این خشم، سرانجام در شهریور 1357 بار دیگر به صورت بارز نمایان شد و این بار هم جمعیت چنده ده هزار نفری مردم را به خیابان ها کشاند سلسله اعتراضات مردم در شهریور 57 سرانجام در 17شهریور منجر به حادثه ای شد که در تاریخ ایران با نام جمعه سیاه ماندگار شد.

 جناب میشل فوکو فیلسوف معروف فرانسوی در مورد کشتار مردم در 17 شهریور می‌نویسد: «وقتی پس از کشتار ماه سپتامبر (17شهریور57) به ایران وارد شدم به خودم میگفتم که با شهری وحشت زده رو به رو خواهم شد چون در آنجا چهار هزار نفر کشته شده بودند.⁷»

خشونت های پی در پی حکومت پهلوی دیگر موجب ترس و سرکوب مردم نشد و تطاهرات چند هزار نفری مردم به مرور تبدیل به تظاهرات های میلیونی شد، سر انجام این اعتراضات دامنه دار مردم در سال 57 منجر به این مسئله شد که شاه کنترل آنها را خارج از توان خود ببیند و مجبور شد در 26 دی ماه همان سال کشور را ترک نمایند و کمتر از یک ماه بعد حکوت پهلوی توسط مردم و به رهبری امام خمینی ره سرنگون شد.

منابع:

1_کتاب اقتصاد سیاسی ایران، نوشته محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمه نفیسی و عزیزی، ص200

2_کتاب اگر قره قاج نبود، نوشته محمد بهمن بیگی، ص 157

3_ایران:سراب قدرت، نوشته رابرت گراهام، ترجمه دکتر فیروز فیروزنیا، ص82

4_کتاب یادداشتهای عَلَم، نوشته اسدالله عَلَم، ج3، ص283

5_کتاب مقاومت شکنند، نوشته جان فوران، ترجمه احمد تدین، ص481

6_کتاب ایران:دیکتاتوری و توسعه، نوشته دکتر فرد هالیدی، ترجمه محسن یلفانی و علی طلوع، ص 80

7_کتاب ایران:روح یک جهان بی روح، نوشته میشل فوکو، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، ص63

انتهای پیام/

مشاهده این خبر در منبع اصلی
-->