روایت کردن حرام نیست آقای تاجیک

۳ ساعت پیش ۲

گروه سیاسیخبرگزاری تسنیم: محمدرضا تاجیک، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، اخیر طی یادداشتی با زبانی ادبی نقدی بر رویکردهای حکمرانی ایران وارد کرده که خود این متن حتی در شیوه نگارش با ایده نگارنده در تضاد است. در این متن نویسنده در تناقضی روشن خودش با زبانی احساسی و قصه‌گونه می‌نویسد، ولی استفاده از قصه‌ها برای بیان حقیقت را نقد می‌کند. در این متن ادعاهای سنگینی مثل سوءاستفاده از مردم بدون ارائه هیچ مصداقی مطرح می‌شود، ولی در مقابل، واقعیاتی مثل مقاومت در جنگ یا ایستادگی برابر تحریم‌ها نادیده گرفته می‌شوند. در ادامه برخی از ایرادات این متن را بررسی می‌کنیم.

داستان ابزار تقریب به حقیقت است نه در تضاد با آن

نویسنده در بخش ابتدایی متن خود به نقش قصه‌ها در بازتولید فرهنگ، باورها، نگرش‌ها و ایدئولوژی‌ها پرداخته و آن‌ها را ابزاری برای اقناع، جلب توجه و تحریک احساسات معرفی می‌کند.

او معتقد است که قصه‌ها با تبدیل امر عادی به غیرعادی یا واقعی به مجازی، در مشروعیت‌بخشی به قدرت و ارزش‌های یک جامعه نقش دارند. این تحلیل تا حدی قابل تأمل است، زیرا روایت و قصه در سنت اسلامی نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. قرآن کریم پر از قصص است که هدفشان هدایت و عبرت‌آموزی است؛ مثلاً در سوره یوسف، آیه 111 می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ» (در قصه‌های آنان برای صاحبان خرد عبرتی است). این نشان می‌دهد قصه ابزاری برای نزدیک کردن انسان به حقیقت است، نه صرفاً وسیله‌ای برای قدرت.

با این حال، نویسنده در اینجا قصه را به شکلی عام و بدون تفکیک ارائه می‌دهد که گویی همه قصه‌ها صرفاً در خدمت قدرت‌اند و واقعیت را تحریف می‌کنند. این نگاه با اصول اسلامی سازگار نیست. در فرهنگ دینی، قصه‌هایی مثل روایت انبیا یا حماسه‌های عاشورا نه تنها واقعیت را وارونه نمی‌کنند، بلکه لایه‌های عمیق‌تر حقیقت را آشکار می‌سازند. مثلاً داستان حضرت ابراهیم (ع) و شکستن بت‌ها، حقیقتی الهی را نشان می‌دهد که از ظواهر مادی فراتر می‌رود. نویسنده اما این تمایز را نادیده می‌گیرد و قصه‌ها را صرفاً به ابزاری برای جلب نگاه‌ها و بازتولید ایدئولوژی تقلیل می‌دهد.

روایت‌های حقیقی، مثل آنچه در قرآن یا تاریخ انقلاب اسلامی آمده، نه تحریف واقعیت، بلکه تعالی آن است. روایت مقاومت مردم در برابر ظلم، واقعیتی است که با ارزش‌های الهی هم‌راستا می‌شود و به آن معنا می‌بخشد. نویسنده با این تحلیل، انگار همه قصه‌ها را با یک چوب می‌راند و ارزش معنوی آن‌ها را نادیده می‌گیرد.

قصه‌ها در نظم پساانقلابی

در بخش دوم، نویسنده نظم پساانقلابی را متهم می‌کند که با قصه‌هایی خودساخته، خود را همیشه‌برحق و همیشه‌پیروز نشان داده و این تصویر را نه بر پایه واقعیت‌های عینی، بلکه بر اراده به قدرت استوار کرده است. او می‌گوید این قصه‌ها برای برانگیختن عواطف و کانالیزه کردن باورهای مردم به کار رفته‌اند و شکست‌ها را به ظواهر تقلیل داده‌اند. از دیدگاهی که انقلاب اسلامی را ادامه راه انبیا و تحقق عدالت الهی می‌داند، این اتهامات نیز قابل رد است.

انقلاب اسلامی با تکیه بر ایمان مردم و رهبری الهی شکل گرفت و دستاوردهایی مثل پیروزی در دفاع مقدس، ایستادگی در برابر استکبار، و حفظ استقلال کشور، شواهد عینی حقانیت آن هستند. این‌ها قصه‌های ساختگی نیست، بلکه واقعیاتی‌اند که ریشه در اصول دینی دارند. روایت شهادت و مقاومت مردم ایران در جنگ تحمیلی، برآمده از همین حقیقت است، نه برساخته‌ای برای فریب.

 دعوت به بازنگری و نقد خود

نویسنده در بخش پایانی، اصحاب قدرت را دعوت می‌کند که از ادعای همیشه‌ بر حق و همیشه‌ پیروز بودن دست بکشند و بر باطل‌های خود آگاه شوند. او می‌گوید این توهم که حق فقط نزد آن‌هاست، باید کنار گذاشته شود حال آنکه خودانتقادی در مفاهیم دینی اسلام امری ارزشمند است. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «كُلُّ بَنِی آدَمَ خَطَّاءٌ وَخَیْرُ الْخَطَّائِینَ التَّوَّابُونَ» (همه فرزندان آدم خطاکارند و بهترین خطاکاران توبه‌کنندگان‌اند). این یعنی آگاهی به خطاها و تلاش برای اصلاح، بخشی از راه حق است.

راه درست این است که نظام به اصولش وفادار بماند، خطاهایش را ببیند و با تکیه بر حق آن‌ها ر ااصلاح کرده و پیش برود. امری که رهبر انقلاب نیز بارها بر آن تاکیدکرده‌اند. این اصل در بخشی از بیانیه گام دوم اینگونه مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفته است «انقلاب اسلامی همچون پدیده‌ای زنده و با اراده، همواره دارای انعطاف و آماده‌ تصحیح خطاهای خویش است.»

اما نویسنده این خودنگری را به شکلی مطرح می‌کند که انگار کل نظام باید زیر سؤال برود و اصولش را کنار بگذارد. این با نگاهی که نظام اسلامی را برآمده از آرمان‌های الهی می‌داند، نمی‌سازد. مبارزه با ظلم و استکبار، دفاع از مظلوم، و ترویج ارزش‌های دینی، ریشه در قرآن دارد؛ این‌ها توهم نیست، بلکه تکلیف الهی است. نویسنده بدون آوردن دلیل محکم، این اصول را به «توهم خودحق‌بینی» ربط می‌دهد و کل نظم را متهم به باطل‌اندیشی می‌کند.

انتهای پیام/

مشاهده این خبر در منبع اصلی
-->